خدا مشتي خاک را برگرفت مي خواست ليلي را بسازد
از خود در او دميد و ليلي پيش از انکه با خبر شود ، عاشق شد
سالياني ست که ليلي عشق مي ورزد ليلي بايد عاشق باشد.
زيرا خدا در او دميده است و هر که خدا در او بدمد ، عاشق مي شود
ليلي نام تمام دختران زمين است؛ نام ديگر انسان
خدا گفت: به دنيايتان مي اورم تا عاشق شويد
ازمونتان تنها همين است : عشق ، و هر که عاشق تر امد ، نزديکتر است پس نزديکتر اييد، نزديکتر
عشق ، کمند من است کمندي که شما را پيش من مي اورد کمندم را بگيريد
و ليلي کمند خدا را گرفت
خدا گفت: عشق فرصت گفتگو است ، گفتگو با من
با من گفتگو کنيد
و ليلي تمام کلمه هايش را به خدا داد ، ليلي هم صحبت خدا شد
و ليلي مشتي نور شد در دستان خداوند !
:: موضوعات مرتبط:
حجاب وعفاف ,
حكايت و داستان ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0